#سوال_1227_ علت عدم بارش باران چیست؟
✅پاسخ : به روایات زیر توجه فرمایید :
1⃣عن أبي حمزة عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر قال سمعته يقول أما إنه ليس من سنة أقل مطرا من سنة و لكن الله يضعه حيث يشاء إن الله جل جلاله إذا عمل قوم بالمعاصي صرف عنهم ما كان قدر لهم من المطر في تلك السنة إلى غيرهم و إلى الفيافي و البحار و الجبال و إن الله ليعذب الجعل في جحرها بحبس المطر عن الأرض التي هي بمحلتها لخطايا من بحضرتها و قد جعل الله لها السبيل إلى مسلك سوى محلة أهل المعاصي قال ثم قال أبو جعفر فاعتبروا يا أولي الأبصار الحديث
📚أمالي الصدوق ص۲۵۳
ابوحمزه گوید : شنیدم امام باقر صلوات اللَّه علیه فرمود : بدان که هیچ سالی از سال دیگر کم بارانتر نیست ولی اللَّه آن را هر جا که بخواهد قرار می دهد! همانا اللَّه جل جلاله وقتي قومي به #معصیت عمل نمایند آن بارانی که برای آنها در آن سال مقدر نموده است به سوی دیگران و بیابانها و دریاها و کوهها می گرداند...
2⃣در حدیثی ابوخالد گوید : شنیدم امام سجاد صلوات اللَّه علیه می فرمود : #گناهانی_که_بارش_آسمان_را_حبس_می_کند عبارتند از : ستم قاضیان در قضاوت و شهادت باطل و پنهان کردن شهادت و منع زکات و قرض و ماعون و دل سنگی بر اهل فقر و احتیاج و ظلم کردن به یتیم و زنان بیوه و نهیب زدن به گدا و رد کردن او در شب!
📚معانی الأخبار ص۲۷۰
3⃣عن أبي ولاد الحناط قال: اكتريت بغلا إلى قصر ابن هبيرة ذاهبا و جائيا بكذا و كذا و خرجت في طلب غريم لي فلما صرت قرب قنطرة الكوفة خبرت أن صاحبي توجه إلى النيل فتوجهت نحو النيل فلما أتيت النيل خبرت أن صاحبي توجه إلى بغداد فاتبعته و ظفرت به و فرغت مما بيني و بينه و رجعنا إلى الكوفة و كان ذهابي و مجيئي خمسة عشر يوما فأخبرت صاحب البغل بعذري و أردت أن أتحلل منه مما صنعت و أرضيه فبذلت له خمسة عشر درهما فأبى أن يقبل فتراضينا بأبي حنيفة فأخبرته بالقصة و أخبره الرجل فقال لي ما صنعت بالبغل فقلت قد دفعته إليه سليما قال نعم بعد خمسة عشر يوما قال فما تريد من الرجل فقال أريد كراء بغلي فقد حبسه علي خمسة عشر يوما فقال ما أرى لك حقا لأنه اكتراه إلى قصر ابن هبيرة فخالف و ركبه إلى النيل و إلى بغداد فضمن قيمة البغل و سقط الكراء فلما رد البغل سليما و قبضته لم يلزمه الكراء قال فخرجنا من عنده و جعل صاحب البغل يسترجع فرحمته مما أفتى به أبو حنيفة فأعطيته شيئا و تحللت منه و حججت تلك السنة فأخبرت أبا عبدالله بما أفتى به أبو حنيفة فقال في مثل هذا القضاء و شبهه تحبس السماء ماءها و تمنع الأرض بركتها قال فقلت لأبي عبدالله فما ترى أنت فقال أرى له عليك مثل كراء بغل ذاهبا من الكوفة إلى النيل و مثل كراء بغل راكبا من النيل إلى بغداد و مثل كراء بغل من بغداد إلى الكوفة توفيه إياه
📚كافي ج۵ص۲۹۰
ابی ولاد گوید : قاطری به مبلغی کرایه کردم تا به قصر ابن هبیره بروم و بر گردم و در جستجوی بدهکاری که داشتم بیرون رفتم. همین که به نزدیک پل کوفه رسیدم شنیدم بدهکارم به طرف نیل رفته است. پس به آنجا رفتم و وقتی به نیل رسیدم گفتند به بغداد رفته است. پس به دنبال او رفتم و به او دست یافتم و از آنچه بین من و او بود فارغ شدم و به کوفه بازگشتیم و رفت و برگشت من پانزده روز طول کشید. پس عذرم را برای صاحب استر گفتم و می خواستم از آنچه انجام دادم از او حلالیت بطلبم و او را راضی کنم و 15 درهم به او بخشیدم
ولی او قبول نکرد و توافق کردیم که پیش ابو حنیفه برویم.
من جریان خود را به ابوحنیفه گفتم و او نیز شرح حکایت خود را داد. ابو حنیفه پرسید قاطر را چه کردی؟ گفتم: سالم به صاحبش تحویل دادم. گفت : بله تحویل داد ولی پس از پانزده روز! گفت : حالا از این مرد چه میخواهی؟ گفت: کرایه پانزده روز قاطرم را. ابو حنیفه گفت : دیگر حقی بر او نداری! زیرا او قاطر را تا قصر ابن هبیره کرایه کرده بعد رفته به نیل و از آنجا به بغداد. از آنجا که جزو اجاره اش نبوده ضامن قیمت قاطر است کرایه از بین میرود وقتی قاطر را سالم به تو رد کند دیگر کرایه بدهکار نیست! هر دو از پیش ابو حنیفه خارج شدیم در حالیکه صاحب قاطر پیوسته با خود کلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) می گفت!
من به خاطر فتوایی که ابو حنیفه برایش داده بود دلم به حال او سوخت و مقداری پول به او دادم و از او حلالیت خواستم. آن سال به حج رفتم و جریان را خدمت امام صادق صلوات اللَّه علیه عرض کردم و فتوای ابو حنیفه را نیز گفتم. امام فرمود : بواسطه همین قضاوتها و مانند آن است که آسمان بارانش و زمین برکتش را منع می کند!
من گفتم : شما چه می فرمایید؟ فرمود باید کرایه قاطر را به اندازه ای که تا نیل رفتی و از آنجا تا بغداد و برگشتن تا کوفه به طور کامل به او پرداخت کنی.
✅باران می خواهيم ولی حاجت اصلی این است : اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
نظرات (0)